«روانشناسی اجتماعی این قرن، درس مهمی به ما میدهد: غالباً شرایط و موقعیتی که فرد در آن قرار میگیرد بیشتر از این که او چه جور آدمی است، تعیین کننده عملی است که انجام خواهد داد.»، اگر فردی از موضع قدرت به شما فرمان دهد که شوک الکتریکی 400 ولتی به فرد دیگری بدهید، آیا فرمانش را اجرا خواهید کرد؟ بسیاری از افراد قاطعانه به این پرسش پاسخ منفی خواهند داد امّا استنلی میلگرام، روانشناس دانشگاه ییل، به یک سری آزمایش فرمانبرداری در خلال دهه 1960 دست زد که نتایج تعجب برانگیزی به همراه داشت.
آزمایش استنلی میلگرام یکی از آزمایشهای کلاسیک تاریخ مدیریت است که در آن به «روانشناسی اطاعت» پرداخته میشود. آزمایش با یک قرعهکشی ساختگی میان شخص داوطلب و شخص دیگری که در واقع همدست محقق بود ولی خود را داوطلب جا میزد، شروع میشد. از داوطلب خواسته میشد که از میان دو ورقه کاغذ یکی را انتخاب کند تا نقش او (معلم/یادگیرنده) در آزمایش مشخص شود. از آنجایی که روی هر دو ورقه نوشته بود «معلم»، همدست محقق همیشه ادعا میکرد که روی ورقش «یادگیرنده» نوشته شده، و بدین ترتیب همیشه داوطلب «معلم» انتخاب میشد.
هر شرکت کننده در نقش یک «آموزگار» قرار میگرفت که میبایست هر بار که «شاگرد» پاسخ نادرست میداد به او شوک میداد. شرکتکنندگان فکر میکردند که شوک واقعی به شاگرد میدهند امّا شاگرد در واقع همدست آزمایش کننده بود و تنها وانمود میکرد که شوک به او داده شده است. همچنان که آزمایش پیش میرفت، آموزگار صدای شاگرد را میشنید که التماس میکرد او را رها کنند و یا حتی از درد قلبی شکایت میکرد.
میلگرام با اجرای این آزمایش می خواست پی ببرد افراد تا چه اندازه از دستورات یک مافوق قانونی هنگامی که فرامین اش خشن و حیوانی می شوند، اطاعت می کنند. نتایج حاصله حاکی از آن بود که همه ما قادریم در سایه اقتداری مشروع و اطاعت پذیر، اصول و ارزش هایمان را نقض کنیم.